تا همیشه خداحافظ ..

نه بخاطر اینکه انتظار کشیدن را بلد نیستم ..
 
نه بخاطر اینکه خسته شده باشم از چشم به جاده دوختن ..
 
بخاطر اینکه تو دیگر هیچوقت بر نخواهی گشت .....
 
باور کن هرچه نوشتم هرچه گفتم و هر چه سرودم برای این بود که بخوانی و شاید روزی بیایی اما ..

نخواندی ..
و اگر هم خواندی فقط خندیدی به دلتنگی هایی که همیشه طعم روزهای رویایی من و تو را میداد ... 
 
خداحافظ .... خداحافظ روزهای بارانیه پر از ابر و چتر و دلتنگی ...

خداحافظ ... برای همیشه......

در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد/

در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد /آتش

عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد/ آرزوی

مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد / تکیه بر دوست

مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه

کردیم کسی یار کسی نیست..

 

یک روز می بوسمت   

روز که باران می بارد ،  

یک روز که چترمان دو نفره شده ،

یک روز که همه جا حسابی خیس است

یک روز که گونه هایت از سرما سرخ سرخ ،

آرام تر از هر چه تصورش را کنی ،

آهسته ، می بوسمت ...

یک روز می بوسمت !

دیگه توروندارم

تویی تو روزگارم

تویی که عاشقشم

تویی داور ندارم

برای داشتن تو

از همه چی گذشتم

برای دیدن تو

یه لحظه خواب نداشتم

پشت درای بسته ، عاشق دل شکسته

داره هوای خوندن با تو عزیز خسته

دوستت دارم عزیزم عاشقتم هنوزم

نزار تا بیشتر از این به پای تو بسوزم

آره خودم فداتم فدای اون چشاتم

به قربون نگاتم همیشه خاک پاتم

بیا که زندگی رو به چشم تو ببینم

تو این دیار غربت کنار تو بشینم

                                                                                

    باران منتظرت هستم مرا با او آشناكن...

دلم را ببر به پيشش بگو عاشقانه باهاشم...

بگو اي زمونه چرا تنهاش گذاشتي اون كه آشنا بود با اين روزگار چرا تنهاش گذاشتي

اون حالا بي كس شده توي اين دنيا تنها شده يكي نيس بپرسه حالت چطوره ؟........

باران ببار چون دلم تنگ شده واسه روزاي خوبم.........                        

    باران ببار...........

ماه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره ، دنیامون یه عالمه آدم خوب و بد داره

ماه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن ، همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن

ماه من غصه نخور مثل ما ها فراوونه ، خیلی کم پیدا میشه کسی رو حر فش بمونه

ماه من غصه نخور گریه پناه آدماس ، تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماس

 

دیگر آن شب گرد سابق نیستم

یا که آن مجنون عاشق نیستم

با خیالاتی که دارم دل خوشم

من به دنبال حقایق نیستم

غرق دریای دل خود کن مرا

تا که من دنبال قایق نیستم

اینک از من هر چه می خواهی بگو
 

 

دلم میخواد ببینمت بازم بخندی تو نگام
آخه فقط تو میدونی از زنده بودن چی میخوام
دلم بهم میگفت تورو میشه یه جور دیگه خواست
آخه فقط قلب توئه که با من اینقدر سر به راست از تو دلگیرم که نیستی کنارم .. من دارم می*میرم تو کجایی من باز بی قرارم
میدونی جز تو کسی رو ندارم .. باورم نمیشه اینقدر آسون رفتی از کنارم

دفتر عشـــق که بسته شـد
دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون
به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود
بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد
تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم
غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت
بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم
از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم
دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه
بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون که عاشقــــت بود


حکایت عجیبی دارد

لب های خشک من و گونه های تو

شبیه یک ذره بین روبه روی خورشید

گونه هایت را که دور و نزدیک میکنی

آتش میگیرم.
گروه اينترنتي درهم | www.darhami.com 
 

بارانی ات را بپوش و در آغوشم بگیر ..
ابر ، ابر گریه دارم ... !!

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.

جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی‌نیست دوست می‌دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.

 

دعای باران چرا ؟

دعای عشق بخوان !

این روزها دلها تشنه ترند تا زمین

خدایا کمی عشق ببار...

 

بوسه ام را می گذارم پشت در

 قهرکردی , قهرکردم , سر به سر

 می روی در خلوت تنهایی ات
می روم من هم , به تنهایی سفر 
آه .. اما بی تو , تنها می شوم
بی تو تنها مرد شبها می شوم
بی تو آخر , عشق هم بی معنی است

بی تو من , شکل معما می شوم

عشق می دانم که نقطه ضعف نیست
عشق قدرت می دهد , از ضعف نیست
دوستت دارم و می دانم , تو هم

دوستم داری , و این یک حرف , نیست
تق وتق ..... , در را برایم باز کن

تق و تق ....., باشد برایم ناز کن
تق و تق ....., تقریبا این در باز شد
تو بیا , در را تماما باز کن  

آه می دانستم این را , آشتی ؟
من غرورم را شکستم , داشتی ؟
خب دگر , این اشک ها را پاک کن

آمدم , حالا تو با من آشتی ؟

داستان جالب و آموزنده زوجی که عاشق یکدیگر بودند

پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت: “عزیزم دوستت دارم!”

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد. هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: علی ׀ تاریخ: دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , aftabpnu.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com